اين نوشته رو بايد خوند. با ايده پشتش موافقم. در مورد جزيياتش ميشه بحث كرد، در مورد عبارت مردها هم باهاش موافق نيستم.
به نظرم همه مردها مثل هم نيستند، همه زنها هم. اما تفكر زنانه و تفكر مردانه وجود داره و در هر آدمي طيفي از هر كدوم وجود داره. به نظر من وضع فعلي دنيا رو فقط مردها اينطوري نكردند. زنان قدرتمند هم در گذشته بودند هم الان هستند، ولي چه زن و چه مرد، تفكر مردانه داشتند و نتيجه عدم تعادل بين قدرت اين طرز تفكر و طرز تفكر زنانه است كه چنين دنياي زشتي درست مي كنه.
بعدا اضافه شد: متاسفانه اون وبلاگ کلا آرشیوش رو برداشته. من برای معلوم شدن اینکه ماجرا چی بوده متن اون پست رو از فیدلی در ادامه مطلب می گذارم.
دنیا جای قشنگی نیست برای زندگی. این را همه میدانیم. در همین اصفهان خودمان دو سال است زایندهرود به خودش آب ندیده و این به خاطر بیآبی نیست. به خاطر بیدرایتی است. پارسال زمستان میزان آلودگی هوای اصفهان آنقدر بالا بود و آنقدر سرب توی ریههایمان کردند که معلوم نیست چرا هنوز زندهایم. فقر بیداد میکند. گرسنگی هم. بیکاری و بیپولی هم. آنقدر امید به زندگی نداریم که توی پرسشنامههای سلامتی ثبتنام دانشگاه یک سوال درمیان ازمان میپرسند «الان که دانشگاه قبول شدی خوبی؟ الان احساس مفید بودن میکنی؟ به آیندهت امیدواری؟ دیگر قصد خودکشی نداری؟» و ما چی جواب میدهیم؟ یک مشت دروغ. نمیشد گفت حالمان از زندگی کردن توی دهات اصفهان و توی دهات ایران به هم میخورد. نمیشد گفت در سطح وسیعتر حالمان کلا از زندگی به هم میخورد. نمیشد گفت نمیفهمیم بشر چرا آبها را آلوده میکند، خرسها را میکشد، مردم غزه را محاصره میکند و میبنددشان به گلوله و گروهی دیوانه و وحشی به اسم داعش درست میکند که اینقدر بیشرفاند که میتوانند سر برادر مسلمانشان را ببرند و خواهر مسلمانشان را میان خودشان دست به دست کنند. نمیشد اینها را گفت. نمیشد گفت از فقر و تبعیض و بیماریهای جدید و اعتیاد و خشونت و جنگ و بیعدالتی و بیاخلاقی و بیشرفی در عذابیم.
ولی وسط این همه نکبت و کثافت یک چیزی هست که مایۀ تسلی خاطرم میشود. آن هم این است که این نکبت و کثافت را مردها ساختهاند. قرنهاست که دنیا توی مشتهای بزرگشان است و دارند ذره ذره به گند میکشندش. دارند ذره ذره از بین میبرندش. در درست شدن این نکبت و کثافت زنها سهم خیلی خیلی خیلی کوچکی داشتهاند. هر جا تصمیم بزرگی گرفته شده، فکر بزرگی بوده، فکری که قرار بوده سرنوشت میلیونها آدم را تحت الشعاع قرار دهد، فکر کننده و تصمیمگیرنده یک مرد بوده. اگر هم به ظاهر زنی جلوی دوربین آمده و حرفی زده، در حکم عروسک خیمه شب بازیای بوده که از بالا توسط مردها رقصانده میشده.
قرنهاست مردها میجنگند و زنها برای التیام دردهایشان غذا میپزند، رختهای جنگشان را میشویند و گاهی به تنهایی دفنشان میکنند. قرنهاست که مردها به هم میپرند و هم را زخمی میکنند و زنها زخمهایشان را تیمار میکنند و دست محبت میکشند روی سرشان. قرنهاست که مردها از هم دزدیهای بزرگ میکنند و زنهای همان دزدها سعی میکنند باز همه چیز را آرام کنند. قرنهاست مردها دارند خراب میکنند و زنها ساکت و آرام فقط دارند با دستهای کوچکشان روی خرابکاریهای آنها ماله میکشند تا زندگی را قابل تحملتر کنند.
حالا قسمت خندهدار ماجرا این است که از بین همین مردهایی که بزرگ و کوچک، دنیا را همچین جای مهوعی کردهاند، بعضیها هم هستند که میخواهند انقلاب کنند. میخواهند همه چیز را درست کنند. دغدغههای بزرگ و جدی و والا دارند. و اگر زنی به پر و پایشان بپیچد که من هم بلدم فلان کار را بکنم، بهش میخندند که تو؟ توی کوچولو با این ایدههای احمقانه؟ تو با این دستهای کوچک؟ آخر عروسک پارچهای درست کردن و فرستادنش به مناطق جنگی هم شد کار؟ آخر سوپ پختن و بین بیماران پخش کردن هم شد چاره؟ آخر ملافۀ زخمیهای جنگ را عوض کردن هم شد راه حل برای بهبود اوضاع جهان؟ به نظر حضرات تا وقتی این همه کارهای بزرگ و مهم روی زمین ماندهاند که این خردهریزهای بیاهمیت کار نیستند.
همین امشب هم یکیشان به من گفت آخر مقاله ترجمه کردن در مورد مقولات داستانی هم شد ترجمه؟ وقتی جامعۀ معاصر ایران درگیر این همه ابتلائات جدی است، وقتی در حوزۀ اندیشه این همه کار جدی روی زمین مانده، وقتی این همه متن مهم مانده که ترجمه نشده، سراغ این موضوعات دری وری رفتن هم شد کار؟ همین چند روز پیش چندتایشان دوستی را گذاشتند سینۀ دیوار و بهش شلیک کردند که آخر با احساس درگیر فلان موضوع فلسفی شدن هم شد تفلسف؟ و میدانم همین مردها تا سه چهار ماه دیگر قرار است مرا بگذارند سینۀ دیوار که آخر این موضوع مسخره هم شد موضوع پایاننامه؟ از همکلاسی پسرت یاد بگیر که میرود در مورد پیشیابیهای ادراک حسی کانت چهارصد صفحه پایاننامه مینویسد یا آن یکی که برمیدارد میان حرکت جوهری ملاصدرا و نمیدانم چی چیِ کدام فیلسوف غربی کار تطبیقی انجام میدهد…
فقط ته دلم از یک چیز خوشحالم. آن هم اینکه در درست کردن این وضع فکری هم زنها هیچ نقشی نداشتهاند. این گند را خود مردها زدهاند. همان مردهایی که زایندهرود را خشک کردند و هر روز سرب میکنند توی ریۀ آدمها، همانها همین وضعیت فرهنگی مریض را ساختهاند و الان هم دارند خودشان را به در و دیوار میزنند که اوضاع را درست کنند.
مردها هیچ وقت ما را داخل بازیهای مهمشان راه ندادهاند. اگر تا ابد هم راهمان ندهند، خیالی نیست. این دنیای پر از گند و کثافت ارزانی خودشان. بگذار سهم ما از دنیا همان عروسک پارچهای درست کردن و سوپ پختن و ملافه عوض کردن و نوشتن در مورد داستانها باشد و سهم آنها از دنیا کارهای بزرگ و جدی و دهان پر کن که البته نتیجهاش چیزی جز بیشتر به گند کشیدن همه چیز نیست.
واقعا چی بگم …
ارجاع شما به اون مطلب «سراسر احساسی و سرشار از کینه و نفرت و تفکرات منفی در پشت ذهن بیمار نویسنده اش!»…
هرچند که توضیحات چند خط بعدتون، حرف دیگه ای داره غیر از اون نوشته می زنه…و من درک نکردم که تائید شما از اون نوشته چه تناسبی با بقیه مطلب تون داره…
اگه اون نوشته رو دارید تائید می کنید(حتی بخشی اش رو)، به نظرم بقیه حرف تون خیلی تناسبی با اون تائید نداره…چرا که موضوع صحبت دیگه ای است و می تونست در پست دیگه ای مطرح بشه…
یکی از کامنت های خوانندگان اون وبلاگ، شاید کفایت بکنه برای جمع کردن اون هیجانات منفی در نویسنده اش:
«
اما پس آن زنهایی که بچه هایشان را ول میکنند، یا میسپارند به این و آن و خدا که بزرگشان کند، آن زن هایی که پسر میزایند اما به روی مبارکشان نمیاورند این پسر میتواند همان مردی شود که از او متنفرند اگر مراقبش نباشند، آن زنهایی که شوهرانشان را به میزان پولی که توی جبشان میرزند دوست دارند، همان ها که خودشان را به حماقت میزنند و میشوند مخاطب آگهی های تلویزیونی و مشتری شرکتهای تجاری، آنها که میگویند به ما چه کره زمین دارد گرمتر میشود و آب دارد نایاب میشود، آنها که برای خودشان ماشین شخصی میخواهند، آنها که میخواهند مرد باشند و قاطی همه این ماجرا ها که تو گفتی…. آن دختر خوشگل که نماینده مجلس بود توی اسرائیل و دفاع میکرد از حق قانونی ارتش برای کشتار کودکان غزه…
آنها هم هستند.
زنان اینقدرها هم بیگناه نیستند
»
در مورد تفکر مردانه و زنانه هم می شه صحبت کرد…باشد ان شا الله فرصت دیگری:) شاید در کامنت بعدی
سلام، ممنون بابت كامنت خوبتون، من سعي كردم با نوشتن اينكه با ايده پشتش ( نه خود نوشته) موافقم يك كمي جلوي همين نقد رو بگيرم، موافقم با چيزي كه شما گفتيد در كل. البته يه نكته هم اينه كه من مدتيه اين وبلاگ رو مي خونم و با پيش زمينه اي كه از نويسنده اش دارم متن رو خوندم و اينقدر كه به چشم شما تند اومده به نظر من نيومده. كامنتهاش رو هم كلا نمي خونم و خبر ندارم توش چه خبره!
حال سوال اینه که بر فرض درست بودن فرضیه شما در مورد تفکر مردانه و زنانه، «چه بشود که این تعادل برقرار شود؟!»…تلاش زنان برای تبدیل به مرد دیگری شدن و رفتن در مسیر موفقیت مردانه(چیزی که جنبش های فمینیستی آگاهانه یا ناآگاهنه چند دهه زنان دنیا را به اون سمت کشوندند و می کشونند)….یا راه دیگری؟!
خوب در مورد اصل حرف من، طبيعتا به نظرم تلاش زنان براي شبيه مردان شدن تغييري ايجاد نمي كنه و اصلا خواستم به اين موضوع اشاره كنم كه صرف به قدرت رسيدن زنان تغييري در وضع ايجاد نمي كنه و كافي نيست براي ايجاد تعادل،اكرچه تا حدي لازم هست. در مورد جريانهاي فمينيستي، با شما موافقم كه اشتباهاتي دارند و داشتند، ولي در نهايت ايجاد اون تعادل مدنظر من از مسير رفع تبعيض بين زنان و مردان مي گذره و تلاش براي اين رفع تبعيض يعني فمينيسم