هر سال شب قدر یه چیزی اینجا مینوشتم. امسال وقت نشد، ولی نیت اینکه چی مینویسم رو کرده بودم، اجراش مونده بود.
موضوع انشای امسال اینه که آیا ما با خدا در جنگیم یا صلح؟
خیلی برای من تصور اینکه کسی به دین شریعتمحور معتقد باشه و با خدا در جنگ نباشه سخته. شاید اشکال از شریعت و فقه ماست و جور دیگهای هم میشه، اینو نفی نمیکنم. ولی ما که ندیدیم!
الان هم کم و بیش بحث غرامت جنگی در جهان معاصر وجود داره. قدیم که خیلی بیشتر، غرامت بعد از جنگ یا جزیه برای امنیت در برابر جنگ و امثال اینها. این جریمههای فقهی همون معادل غنیمت یا جزیه جنگی یک گروه مغلوب به غالب نیست؟ تسلیم شو، اگر تسلیم نمیشی پول بده! خدا در این حد خوار و خفیف؟ رابطه ما و خدا مثل دو رقیب جنگی که زور یکی بیشتره؟
من خدا رو شکر لااقل در همین مقطع حساس کنونی اصلا جدا از مرگ و جدا از خدا زندگی نمیکنم. هر لحظه زندگی یاد مرگ هست و اگر هر لحظه نباشه هر روز بارها و بارها هست. یعنی روزی نیست که من به یاد پایان نباشم. و چقدر خوشبخت بودم که اون چند ماه در hospice قسمت شد که اینقدر مرگ برام درونی بشه. خود خدا هم که همهاش هست. اصلا یعنی چی به یاد خدا بودن. همیشه هست، کی نیست که بخواد به یادش بیفتی. بعد من بیام اینو محدود کنم به نماز و اونم با کلی شرط و شروط که چپ نری راست نری صاف وایستی ضضضضضضضااااااااالینت درست باشه؟!!!!!! والا مرغ پخته هم خندهاش میگیره. مگه دزد و پلیس بازیه که مچ منو بگیره اون وسط گوزیدم یا نه. ولمون کنین بابا. بچه بودیم این چیزا باورمون میشد. یا اکسل شیت کشیده ببینه چند تا خوندی چند تا نخوندی، هرچی اول وقتتر هم امتیاز بیشتر.
من با خدا دارم زندگی میکنم، و از این لحاظ هم نیاز به هیچ تایید بیرونیای از هیچ مرجعی ندارم که بخواد واسه من تعیین تکلیف کنه. از اون مهمتر دارم با صلح باهاش زندگی میکنم. باهاش خوب و خوشم. بعد هی یه عده رو بیارم این وسط که برای رابطه ما خط و نشون بکشن؟ اینطوری کردی فلان اونطوری کردی بهمان؟ هرچی فکر میکنم راهی نمیبینم که فقه یا شریعت گند نزنه به این رابطه.
حالا شاید همهی اینا خیلی بیربط بود به هم، ولی قولی نداده بودم که مربوط باشه! موضوع اصلیش این بود که وقتی من با خدا در صلحم، چرا باید به حرفهایی که میخوان هی من و خدا رو به جنگ هم بندازن توجه کنم. اگر کسی هست که با این حرفها حالش با خدا بهتر میشه، خوشا به حالش. ولی من که نه میتونم اون حالت رو تصور کنم، نه برای خودم پیش اومده. خدای فقه رو هرجوری بهش نگاه میکنم موجود حقیریه که لنگ تعداد و شماره و حساب کتاب و بگیر ببنده. تنگ نظر و انتقامگیر، وسواسی و حساس، لجباز و عقدهای. این خدا ارزونی خودتون. نخواستیم. اونی که من میپرستم شانش بالاتر از این بچهبازیهاست. نمیدونم محمد، عیسی، موسی، مریم، فاطمه هر کدوم چه برداشتی از خدا داشتند و چه رابطهای باهاش، و چقدر از پیامی که برای ما آورده بودند جان به در برد و چقدرش آخوندزده شد، ولی مطمئنم اینکه به درون خودم اعتماد کنم از چنگ زدن به هر چیز بیرونیای، مطمئنتره.
این هم یادگاری رمضان ۱۴۰۱ هجری شمسی، تا ببینیم در منبر بعدی چی فکر میکنم و دنیا و خدا رو چطور میبینم!