شبهای قدر از معدود زمانهایی بوده که فکر کنم بیشتر سالها توش چیزی نوشتم.
امشب باید نکته مهمی که از مطلب قبل جا موند رو اضافه کنم. یکی از مهمترین سوژههای مراحل پنجگانه سوگواری برای ما ایرانیها، آخوندا هستند. خدا رو شکر بیشترمون به مرحله پذیرش نرسیدیم. ایشالا که هیچوقت نرسیم. به نظرم عقبموندهتر از همه در این مراحل اصلاحطلبان هستند که هنوز در حال انکارند. نمیفهمن چه بلایی سر خودشون و مملکت نازل شده. قاطبه ملت مظلوم ایران در مرحله خشم هستند یا از اون هم رد شدن به افسردگی رسیدند. ارزشیها رو مثبت بهشون نگاه کنیم در حال چانهزنی با وجدان خودشون هستند که این اونی که میگن نیست. البته همه اینا جدا از کاسبان نامحترم این وضع هست که در طبقات مختلف هستند و بحثشون فرق داره.
امشب فردای روزی هم هست که یک یا تعدادی موشک به ناوچه خودی زدند و یک سری جان پاک دیگه رو هم سوزوندند رفت. میگن ناو ارتش زده ولی عده دیگهای میگن قایق سپاه زده و اگه من یک درس از داستان هواپیما و اون سه روزی که باور داشتم داستان نقص فنی بوده گرفته باشم، اینه که اعتبار قابل توجهی برای حرف عده دیگه قائل باشم. دروغگویی ج ا دیگه از پاسخی برای شرایط خاص تبدیل شده به رویه، اونا حتما یه چیزی در هر حرفی که بزنن تغییر میدن که خدای نکرده حرف راست تحویل ملت نداده باشند.
از روزهای خودمون هم اینکه مریم روز به روز داره بزرگتر میشه و خیلی جالبه این بزرگ شدن! بیشتر انگیزهام برای اینجا نوشتن اینه که یه روزی بچهها این نوشتهها رو بخونن.
دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار (پایان همه نوشتههای وبلاگ کتبالو. از اولین وبلاگهایی که میخوندم..سال ۸۱)