دیشب توی رختخواب یادم اومد که پست نذاشتم، بی خیالش شدم دیگه.
دیروز با مریم یه دعوای مفصل داشتیم. یعنی ظهر نخوابید، یک ساعت تو تختش بازی کرد و جیغ زد و غلت زد و هرچی که از تو تخت دستش بهش می رسید رو پرت کرد و جابجا کرد و من هم در این فاصله یک چرت زدم، وقتی دیگه اعصابم به ته تهش رسید برش داشتم آوردمش تو هال و مدتی با هم قهر بودیم. دیگه هم نبردمش بخوابه تا حدود پنج که خودش غش کرد افتاد. بعد توی هال و پاای تلویزیون خوابش برد و من دیدم این ایده خوبیه برای اینکه عادت کنه با سر و صدا بخوابه و هر وقت خوابه ما از نفس کشیدن هم نترسیم! برای همین امروز هم نبردمش تو اتاق بخوابه، امروز حدود سه بیهوش شد، وسطش پا شد اومد توی بغلم دوباره خوابش برد، یه ساعتی اینجا بود دیگه خسته شدم گذاشتمش روی زمین و همچنان خوابه! آیا امشب خواهد خوابید که من بتونم پست نوزدهم در روز نوزدهم رو هم بذارم؟
دورت بگردم خاله تو قهرم بلدي آخه؟ فينقول!
يعني چه جوري با هم قهر بودين؟ دعواتون چه جوري بود؟
شرط انصاف نيست كه ما اينجا داريم هلاك ميشيم از دوري بعد شما قهر مي كنين با هم، واقعن عدل الهي كجا ميره پس؟
یعنی مریم جیغ میزد منم بهش توجه نمی کردم!
خیلی اوضاع مشقت باریه وقتی بچه خوابش بیاد اما نخوابه!!!! موژان هم بعضی شبها هلاکه از خستگی اما نمی خوابه وتا آخرین قطره انرژی وول می زنه . اونوقت یکدفعه بیهوش میشه 🙂 نمیدونم وقتی راه بیفته چجوری انرژیشو کنترل کنم!!
حالا امروز مریم عصری خوابیده بود دیگه بیدار نمی شد هرکاری اش می کردم. امروز سر این باز بساط داشتیم!