خوب واقعیت اینه که من امروز احساس میکنم حق با افراد فوقالتیتر بوده و هست، و ما بابت یه عمر خندیدن بهشون، بهشون مدیونیم و باید بریم رسما عذرخواهی کنیم. چون این دسته اولین گروهی بودند که فهمیدن آخوندا رو باید (سه نقطه، خودتون پر کنید).
ولی فقط اونا نبودن که، اونا گروهی بودند که از ۵۷ این رو میدونستند. یکی دو سال گذشت و کلی آدم دیگه سال ۵۹-۶۰ فهمیدن که آخوندا رو باید(…)، ولی ما به اونها هم توجهی نکردیم.
جنگ شد و کلی آدم بیگناه کشته شدند. یه عده اون روزها فهمیدند که آخوندا رو باید (…) ولی ما به اونها هم محل ندادیم.
۶۷ شد، داستانهای منتظری واعدامها، یه عده دیگه….اعتراضات دوران هاشمی و بگیر و ببندها….یه عده دیگه، قلع و قمع مجلس پنجم (درسته شمارهاش؟ همون مجلسه که قلع و قمع شد خلاصه)، یه عده دیگه…تیر ۷۸…یه عده. ماجرای اسفناک ۸۴…یه عده…سال ۸۸، خیلیها. ۹۶.. یه عده دیگه. آبان…یه عده دیگه. داستان هواپیما…یه عده دیگه.
بله، الان اینطوریه که به جای اینکه عده زیادی به اون پیرمردها بخندن، عده زیادی کنار اون پیرمردها نشستن و با هم دارند به گروهی دیگر میخندند که هنوز چشمشون به اینه که در مملکت آخوندا! اصلاحی رخ بده…ببینیم و تعریف کنیم.
وسط نوشتن این پست یادم اومد که یه زمانی کراوات چه چیز اگزاتیکی!(معادل فارسی خوب نیافتم) بود. ما اون عنفوان کودکی فقط میدونستیم که آقاجون قدیما کراوات داشته. شاید نشونمون هم داده بودند، یادم نیست. ولی در همین حد. کی فکرشو میکرد یه روزی کراوات رو بشه از مغازه خرید!!!