اوايلي که اومده بوديم اينجا توي محله قبلي يک کتاب خوندم به اسم
A Beginner’s Guide To Acting English
يادم نيست قبلا اينجا در موردش نوشتم يا نه. نوشته شاپرک يا شاپي خرسندي، دختر هادي خرسنديه.
چيزيش که براي من خيلي جالب بود و کابوسش رهام نميکنه لحظههاييه که اولين بار ميره مهد کودک، در حالي که زبان بلد نيست، با بقيه بچهها فرق داره، و تمام تلاشي که توي سالهاي تحصيلش ميکنه تا مثل بقيه باشه، انگليسي. مثل اونا غذا ببره، مثل اونا آب ميوه بخوره و غيره و غيره…
خيلي برام مهمه که اين اتفاق براي مريم نيفته. به نظرم خيلي ايران و انگليس هم نداره. تو ايران هم بچه که ميره مهد همه چيزش مثل بقيه هم کلاسيها نيست..توي ايران هم از همون جا اين تلاش براي اينکه خودم نباشم و اوني باشم که بقيه هستند تا از من خوششون بياد شروع ميشه. يه مقداري در مورد آموزش در خونه يا home schooling مطالعه کردم. به نظرم اين براي سلامتي روان آدم خيلي گزينه بهتريه تا آموزش عمومي به نحو مدرنش که به عنوان يک انسان شناس ( دو نقطه دي!) ميدونيم چقدر مشکلات داره که با يه پست و دو پست و صد تا پست هم نميشه بهشون پرداخت. به طور ليست وار ميتونم بگم کلا اين وضعيت که يه عالمه بچه همسن رو بچپونيم کنار هم وضعيت طبيعياي از نظر تکاملي ، بيولوژيک و تاريخي براي انسانها نيست.
×× اين پست در راستاي نوشتن از کتابهايي که خوندم ميباشد. سعي مي:کنم در مورد بقيهشون هم بنويسم.
منم خیلی دوست داشتم میتونستم home school کنم. ولی فکر میکنم چون ما اینجا هستیم کار سخت یا غیرممکنی باشه. البته خب این به شرطی که اصلا قصد داشته باشه آدم بمونه. اول از همه که خب مشکل زبانه که ما نمیتونیم بهش یاد بدیم. بعدش هم شبکه اجتماعی ماها اینجا خیلی ضعیفه. پیدا کردن بچهها و گروههایی که بچه بتونه باهاشون معاشرت کنه برای ما که اینجا «خارجی» هستیم خیلی سخته.
سلام روياجان، به وبلاگ من خوش اومدي! آره هوم اسکولينگ خيلي آسون نيست. چند تا پست آخر وبلاگتون رو خوندم. من هم در مورد مهد کودکهاي مونتسوري شنيدم و به نظرم جالب ميان. اتفاقا نزديک خونه ما هم يکي هست.
شرايط ما اينجوريه که توي يه مجتمع زندگي مي:کنيم با کلي بچه که بعد از ظهرها معمولا توي محوطه مشغول بازي هستند. به نظرم بعدا که مريم تلويزيون ببينه و با اين بچه ها بازي کنه مشکل زبان نخواهد داشت و ميتونه ياد بگيره، منتها توي شرايط طبيعي تر. علاوه بر اين يه تادلر گروپ هم داريم که کمابيش شبيه همون گروه کتابخونيه که شما ميرفتيد. بچه ها با پدر و مادرهاشون ميان و بازي ميکنند آخرش هم شعر ميخونند. براي همين به نظرم از نظر معاشرت و زبان ميتونيم مديريت کنيم ماجرا رو، فقط مسئله زمانهايي هست که بايد کسي مريم رو نگه داره که براي اون من احتمالا پرستار خواهم گرفت.
مرسی 🙂 من البته خیلی وقته وبلاگت رو میخونم ولی کامنت نگذاشته بودم. این یکی چون خودم هم بهش فکر کرده بودم زیاد نوشتم. پس تو به وبلاگ من خوش اومدی 🙂
چقدر خوب که جا برای معاشرت هست. شاید این ایراد از منه که خیلی کم میتونم با آدمها معاشرت کنم.
ا؟ پس من خوش اومده بودم؟ :)) به چیز دیگه هم به نظر من اینه که خیلی هم اجتماعی شدن بچه ها وابسته به اینکه دور و برشون پر از بچه باشه نیست، همین رفت و آمد با بزرگترها مهمتره.
به هر حال پیشنهاد می کنم کتاب شاپی رو بخونی، به آدم دنیا رو از دید این بچه ها نشون میده..
سلام بر تو 🙂
آره خیلی آزار دهندست احتمالن
راستی هیچ عکسی از وبلاگت رو من نمیبینم!
سلامن علیکم! خب دخترم بی فیلترشکن واسه چی میای اینترنت آخه؟!! :))
عارفه من راه افتادم دارم کل پستای وبلاگت رو میخونم :دی
من هنوز معنی هوم اسکولینگ رو نخوندم( باز کردم که بخونم تو نت ) ولی به نظرم یه مشکلی وجود داره. اونم تعارض گفتمان ها یا ایده هاست. یه ایده اینکه تو مدرسه بچه میشه کپی اونی که کنارشه یا معلمشه یا گفتمان غالب ( مثل اتفاقی که تو مدارس ما به لحاظ دینی رخ میده)
توی هوم اسکولینگ هم خوب تقریبا همین اتفاق رخ میده. یعنی به نظرم همیشه توی آموزش ( و علی الخصوص تو اون سالهای ابتدایی که بچه از هشیاری و awareness کمتری برخورداره همین اتفاق می افته فقط با این تفاوت که چون مدرس مامان و بابا هستند و افکار هم افکار اوناست، شاید کمتر لمس بشه
لطفا اگر به نظرت من دچار ککج فهمی شدم یا نقدی به نظرم داری بنویس چئون موضوت اموزش و پرورش واقعا یکی از مهمترین دغدغه های ذهنی من هست 🙂
خوش اومدی مادر! همینجا بمون :))
خوب به نظر من این طبیعیه که بچه تحت تاثیر گفتمان خانوادهاش بزرگ شه، پیش فرض بشری و در مقیاس وسیعتر حیوانی همینه دیگه. این که بچه از خانواده جدا بشه بره تخت تاثیر گفتمان مورد پسند دولت ولی اینطور نیست. قبول نداری؟
البته میان حرف تا عمل فاصله بسیار است و فعلا که ما داریم مریم رو میفرستیم مهد!
بعد اگر وقت نمیکنی که محتمل میدونم واقعا وقت نمیکنی، حدااقل بگو این جمله ات ” به طور لیست وار میتونم بگم کلا این وضعیت که یه عالمه بچه همسن رو بچپونیم کنار هم وضعیت طبیعیای از نظر تکاملی ، بیولوژیک و تاریخی برای انسانها نیست” مربوط به کدوم کورس هست ؟ که بشه رفت تو اونورا یه کم تحقیق نمود ( اره جون عمه ام 😉 )
یه کورس داشتیم به اسم Anthropology of kinship, gender and sex، اینها اونجا بود. در مورد کیبوتزها اگر مطالعه کنی چیزهای جالبی می بینی.