۱-امروز مریم آب میخواست، بعد گفت میدونی چرا آب میخواستم؟ گفتم چرا؟ گفت چون گردنم درد میکرد! بعد از اینکه یک کم متعجب شدم گرفتم اشکال از کجاست و سعی کردم تفاوت ترجمه neck و throat رو براش توضیح بدم. اینم از زبان مادری!
۲-الان در تاریخ انگلستان با هم غرق شدیم و اون که تا عمق رفته، من دارم تلاش میکنم همراهش یاد بگیرم که خیلی شوت نباشم. بعد این ویدیو رو درباره ملکه ویکتوریا دیدم که دوران اوج امپراطوری انگلستان بوده و انگشت به دهان موندم از اینکه چقدر رک و بدون عقده به تاریخ خودشون نگاه میکنند و مطلقا سفید و مطلقا سیاه نمیبینندش، حتی موفقترین دورانشون رو. بار دیگه خودمو تشویق کردم که به هر سختیای بود آوردیمش اینجا بره مدرسه. این ویدئوها بخشی از یه برنامه خیلی پرطرفدار شبکه نوجوان بیبیسی هست (CBBC) به نام Horrible Histories
۳- توییتر باعث شده مبحث پیچیدگی آدمها چنان در ذهنم بزرگ بشه که دیگه جرات ندارم در مورد هیچکسی هیچ حرفی بزنم. مساله اینه که آدمها خیلی پیچیده هستند و یه توییت سه چهار خطی، خیلی ساده. داستان وقتی جالبتر میشه که بحث توییتری در میگیره. ما به عنوان ناظر چند تا خط میبینیم و یه قضاوتی میکنیم. ولی چی میدونیم از اینکه دقیقا منظور نویسنده کدام بوده از هزاران برداشتی که درباره هر توییت میشه کرد. چه چیزی در گذشته و روابط و زندگی ش بوده که دنیا رو اینطوری میبینه. بین اون دو نفر در بحث در گذشته چیا بوده که نسبت به هم این برداشت رو دارند. از همه مهمتر باندهایی که گویا هست و روابط اونها که گویا منشا خیلی از این بحثهاست! خلاصه به مرحلهای خفهخون در عرفان توییتری رسیدم ولی اصلا راضی هم نیستم ازش. کاش میشد راحت به همه یه برچسب زد گذاشت کنار، خلاص!