تقريبا چهل روز ديگه قراره من برم براي فوق ليسانس Social Anthropology ثبت نام کنم. احتمالا اگر قرار باشه ترجمه بشه به فارسي بهش ميگن مردمشناسي يا انسانشناسي، ولي معادل دقيق نداره (اصلا صفحه نداره توي ويکيپدياي فارسي!). Social Anthropology عنوانيه که توي انگليس و کشورهايي که اين رشته در اونها با سنت انگليسي مطالعه ميشه، گويا بيشتر اروپا، استفاده ميشه. توي فرانسه بهش ethnology گفته ميشه و باز سنت و تاريخچه خودش رو داره. توي آمريکا زيرمجموعه يه چيزي ميشه به اسم Cultural Anthropology، ولي گويا چيزهايي به اسم Sociocultural Anthropology و Social and Cultural Anthropology هم اونجا وجود داره. البته اينهايي که نوشتم خيلي دقيق نيست چون من هنوز ثبت نام نکردم همونطور که در خط اول ذکر شد! ولي چيزهاييه که تا الان من متوجه شدم و احتمالا خطاي خوبي داره. اين رشته صد، صد و خوردهاي سال قدمت داره براي همين سنت آمريکايي و انگليسي و فرانسوياش مثلا با هم فرق دارند (ولي يک رشتهاستها)، چون آمريکايياش تحت تاثير بنيانگذاران اوليهاش توي آمريکاست، انگليسي و فرانسوياش هم به همچنين، و تاثير اونها اينقدر عميق هست که هنوز تفاوتها محسوس باشه، که يک بخشياش در همين نامگذاري ديده ميشه.
موضوع Social Anthropology مطالعه انسانهاست،که همون بخش Anthropology باشد، وقتي که در گروه و جامعه قرار ميگيرند(Social). براي همين به نظر من انسانشناسي معادل خوبي براش نيست، شايد بايد گفت مردمشناسي/انسانشناسي اجتماعي. يک زيرشاخه انسانشناسيه در واقع. شاخههاي ديگهاش رو بريد ويکيپديا بخونيد (ويکيپدياي فارسي مقالهاش شديدا ناقصه، حتي انگليسياش هم يک برچسب بياين اين مقاله رو درست کنيد داره! کلا اين رشته متفاوت و خاص و ما با همه فرق داريم و هيچکي نميدونه ما چي هستيم و اينهاست، خيلي باکلاسه D:). توي ايران چون فکر کنم در مقطع تحصيلات تکميلي خبري خيلي از اين رشته نيست کسي به فکر ترجمهاش نبوده شايد. احتمال قويتر هم اينه که بوده و من خبر ندارم.
در اين مرحله بايد يک سوال براتون مطرح شده باشه، ولي من حدس ميزنم نشده براي همين خودم مطرح مي:کنم! فرقش با جامعهشناسي (Sociology) چيه؟
توي 60-70 سال اول قرن قبلي و قبل از اون، اصولا موضوع مورد مطالعه اين انسانشناسها اقوام بدوي بودند. تفاوت ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي و سنتها و آداب و رسوم انواع قوميتهاي متفاوت با اروپاييها و بعدتر آمريکاييها، چيزي بود که بهش پرداخته ميشد. ولي جامعهشناسها کارشون مطالعه جوامع غربي و فرهنگ به تصور اينها (:پي) متفاوت خودشون بود. پس موضوع مورد مطالعه مهمترين عامل تفاوت اين دو رشته با هم بود و تا حدي شايد هنوز هم باشه ولي خيلي کمتر.
اما از 1960-70 به بعد، کم کم نزديک شدن فرهنگها به هم و جهاني شدن و مهاجرتها، و همچنين تا حد زيادي تموم شدن مطالعه هرچي قوميت عجيب غريب توي دنيا بود (هنوز هم جا داره، ولي در حد آشنايي!) باعث شد مطالعه جوامع مدرن و زندگي شهري و اروپايي هم توسط انتروپولوژيستها شروع بشه. ولي اين باعث نميشه تفاوت بين Social Anthropology و جامعه شناسي از بين بره، چون متود کار فرق مي:کنه. ويژگي مهم Social Anthropology، روش کارشه که بهش ميگويند ethnography يا مردمنگاري. مشاهده مردم مورد مطالعه و تلاش براي ديدن دنيا از چشم اونها و مصاحبه با اونها ابزار مورد استفاده اين رشته هستند. و به خاطر همين ماهيت تفسيري که داره جز علوم انساني طبقه بندي ميشه، که با علوم تجربي کلا فرق دارند و روش کارشون اون روش علمي مشهور (و به نظر من مزخرف) فرضيه-آزمايش نيست. ولي اينجوري که من فهميدم جامعهشناسها تلاش مي:کنند در اون قالب کار کنند و (عدهي زيادي از آنها) رشتهشون رو علم به معني Science ميدونند نه Humanities. و خوب من اگر ميخواستم Scientist باشم و با روش علمي فرضيه بدم و بعد برم دنبال آزمايشش و ببينم رد ميشه يا اثبات، همون سلولهاي بنيادي به قدر کافي مشکل داشتند و جذابيت، متود و روش کارش هم چندين و چند قدم پيشرفته تر از جامعهشناسي بود که هنوز هم سر اينکه ميشه علمي مطالعهاش کرد يا نه، بحث هست.
و اين بود انشاي من در مورد Social Anthropology. در همينجا جا دارد اعلام کنم چندماهي از پذيرش گرفتن من ميگذره، ولي به دلايل متعدد و خيلي مهمي من قصد داشتم امسال نه، سال بعد دنياي اين رشته را مفتخر نموده و قدم به آنجا گذاشته و منورشان کنم، ولي سخاوت طبع دانشگاه LSE که لطف نموده و شهريه ما را تقبل نمودند (مشروط بود به اينکه همين امسال ثبت نام کنم طبيعتا!) ما را در رودربايستي قرار داد و وقتي متوجه شديم علاوه بر خودمان، بقيه هم مشتاقانه منتظر قدوم مبارک من هستند ديگر جاي تاخير نبود. حالا قراره يک سالي در خدمت هم باشيم و ببينيم اصلا آب ما با اينها در يک جوب خواهد رفت که ادامه بدهيم يا سرنوشت تلخ دنياي علم پزشکي و زيستشناسي نصيب اين بندگان خدا هم خواهد شد و از ادامه فيض، بيبهره ميمانند.
خودشيفته هم خودتونيد D:
بعد نوشت: منظور من از مزخرف بودن روش علمي، اين نيست که اعتبار نداره و جواب نميده. ولي بعد از سه سال تجربه تحقيقات زيستي، به نظر من کار خيلي مزخرفيه (با روحيه من)، به ويژه اگر قرار باشه عمرت رو روش بذاري و جواب چند تا سوال خيلي تخصصي زيستشناسانه بشه حاصل عمرت.
با سپاس از شما که ما را از جهل و گمراهی در آوردید! 🙂
ما خودمون هنوز گمراهيم!
در این خصوص نیز شدیدا ما باید با هم جرو بحث کنیم !
:دی
:))